مولای من! تو را امام غریب مینامند، میدانم بد میزبانی بودند و در مهماننوازی وفا نکردند.
مولای من! بعد از گذشت روزگار، حال تو میزبان ما هستی؛ تو میزبان گریهها و نیازها؛ غمها و دلتنگیهای ما هستی.
تو که غریبی را احساس کردهای! حال غریبهها به آستان کرم تو چشم دوختهاند و به دستان پر مهرت توسل کردهاند.
مولای من! میخواهم از زائرانی بگویم که جاده به جاده و شهر به شهر گذشتهاند تا نفسی مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند.
ای آفتاب مهربانی! میخواهم از خورشید بگویم که هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ میزند و از ضریح تو نور میگیرد.
ای حجت خدا! خوش به حال جاده که از قدوم زائرانت بغض تنهایی خود را میشکند و خاک پایشان را به سینه زخمآلود خود میزند که عمری است از طواف تو جا مانده است.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: